کبوتر
چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۸ ب.ظ
۹۴/۰۳/۲۰
بهترین روز زندگی من روزیست؛
که تو در میان ناباوری ها می آیی…
کنارم می نشینی و دستم را می گیری…
و آرام زمزمه می کنی…
"دوستت دارم"
چقدر این واژه زیباست
کوتاه اما موثر به وسعت زیبایی ها
آبی یا سفید
در اگر تو بازش کنی
رخنه ای است در دیوارهای سنگ و پیشانی ..
همسایه
سنگ میاندازد و
گیلاسها در حوض خالی می افتند ..
سنگها
خواب کودک را به هم میزنند
کبوتر را می پرانند
اما سرانجام فرو می افتند ..
ساعت
از صدای هیچ زنگی نمی هراسد و
عشق با سوت هیچ پاسبانی توقف نمیکند
پایمال آفتاب در خیابان و سنگسار چراغ در کوچه
برق چشمهای ما را خاموش نخواهد کرد ..
من که با تکه ای از آسمان در دست میرسم و
تو که با گل یاسی بر سینه در میگشایی
شب در قرق سگهاست
با این همه تاکهای ما در تاریکی نیز
رو به انگور میخزند ..
{ حسین منزوی }