هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرودهرگز از یاد من آن سرو خرامان نروداز دماغ من سرگشته خیال دهنتبه جفای فلک و غصه دوران نروددر ازل بست دلم با سر زلفت پیوندتا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
آنگاه که عشق تورا میخواند ،
بهراهش گام نه ! هرچند راهی پرنشیب ...آنگاه که تو را زیر گستره بالهایش
پناه میدهد ، تمکین کن ! هرچند تیغ پنهانش جانکاه ...آنگاه که باتو سخن
آغاز کند ، بدو ایمان آور ! حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهمکوبد
،مانند باد شرطه که بوستانی را. ( جبران خلیل جبران )
پاسخ:
چه انتخاب زیبایی
ممنونم
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.